نقش هوش حسی در رشد فردی و سازمانی/سخنرانی دکتر سریع القلم

هلدینگ طلایه افق رازی، روز چهارشنبه میزبان دکتر محمود سریع القلم، پژوهشگر توسعه و استاد تمام دانشگاه شهید بهشتی بود. دکتر سریع القلم در این نشست که با حضور جمعی از همکاران دکتر محمدرضا گنجی، مدیرعامل و رییس هیات مدیره هلدینگ طلایه افق رازی برگزار شد، در ارتباط با «نقش هوش حسی در رشد فردی و سازمانی» سخنرانی کرد.
در ابتدای این نشست دکتر سریع القلم با طرح این پرسش که چرا برخی کشورها همچون سنگاپور، ویتنام، کره جنوبی و … که از نظر اندازه و جمعیت چندان قابل توجه نیستند، با پیشرفت هایی تا این حد چشمگیر روبرو شده اند، اما برخی دیگر خیر، گفت: مطالعه کشورهای مختلف نشان می دهد مدیران و حکمرانان کشورهایی که موفق به توسعه اقتصادی شده اند، دارای دو ویژگی مهم هستند: نخستین ویژگی، اجماع برای پیشرفت و دوم اعتماد در حوزه سیاست به بخش خصوصی و تولیدکنندگان.
به گفته وی 81 درصد از ثروت چین در یک نظام کمونیستی، در دست بخش خصوصی و شرکت ها است و حکومت امارات که یک نظام پادشاهی است، برای اعم شهروندان این کشور به خصوص تولیدکنندگان به دنبال حذف ویزا است و امروز ویزای 176 کشور دنیا برای شهروندان اماراتی حذف شده است و این مثال ها حکایت از آن دارند که ماهیت حکومتها (چه کمونیستی، چه پادشاهی، چه لیبرال و یا دمکراتیک) مهم نیست، بلکه آن چه اهمیت دارد اجماع برای پیشرفت و اعتماد به بخش خصوصی است.
وی با بیان این که جز سه کشور فرانسه، آلمان و انگلیس، که مردم حکومت ها را به پیشرفت ناچار کرده اند، در سایر کشورهای دنیا، توسعه از بالا آغاز شده گفت: ویتنام کشوری بود که از سمت پنج قدرت دنیا اعم از آمریکا، فرانسه، چین، ژاپن و کره تحت شدیدترین حملات قرار گرفت، اما حکمرانان آن تصمیم گرفتند بر اساس احترام متقابل و توسعه، روابط عادی خود را با همه دنیا از جمله کشورهای متخاصم برقرار کنند و چین حتی در زمان مائو دقیقا به این نتیجه رسید و ارتباط خود را با آمریکا آغاز کرد و باید گفت هیچ کشوری بدون رابطه با آمریکا پیشرفت نخواهد کرد و در کشور ما نیز باید این موضوع را به سرعت حل کنیم.
این استاد دانشگاه با بیان این که بزرگترین گره ایرانیان از زمان قاجار تاکنون ناتوانی در اجماع و تفاهم بوده افزود: قطعا برای پیشرفت کشور و به خدمت به آحاد جامعه و نسل های آینده، باید موضوع اول، خلق ثروت و همکاری با دنیا باشد و این مهم باید در تمام ابعاد حکمرانی مورد اجماع و وفاق باشد.
دکتر سریع القلم در ادامه با ورود به نقش هوش حسی در این تعامل با اشاره به این که دو مورد تحصیلات وجود دارد ادامه داد: نوع اول تحصیلات آکادمیک، علمی و تخصصی است و دوم تحصیلات حسی، روحی و عاطفی است و دنیا امروز بیش از هر چیز بر آموزش های حسی و عاطفی متمرکز شده و فارغ از این که افراد دارای چه میزان تحصیلات آکادمیک هستند، نحوه برخوردهای عاطفی، حسی و روحی آنها از اهمیت زیادی برخوردار است.
به گفته او مطالعه رفتاری جامعه ایران حکایت از ضرورت تقویت هوش حسی و عاطفی در بین افراد جامعه و حاکمیت دارد تا برخی ویژگی ها همچون پرخاشگری و یا توسعه شعاع اختلافات افراد با دیگران و … با اتکا به هوش حسی و عاطفی مدیریت شود و مثال های تاریخی متعددی وجود دارد که نشان می دهد حکمرانان ایران در برهه هایی با عدم اتکا به همین توانمندی ها، سرنوشت های عجیبی پشت سر گذاشته اند. به عنوان مثال، محمدرضا پهلوی با تاسیس حزب رستاخیز جامعه ایران را در برابر دو انتخاب قرار داد؛ عضویت در حزب و یا زندان و اخراج از کشور و مطالعه اثرات ناشی از تشنج حاصل از این گفتمان بسیار اهمیت دارد.
وی با این توضیحات به تشریح موضوع هوش حسی پرداخت و با بیان این که در حوزه هوش عاطفی و حسی با ریاضیات و استدلال روبرو نیستیم، به مساله تعامل با محیط که به انطباق قابلیت های افراد با فشارهای محیطی منتهی می گردد اشاره کرد و گفت: از نظر فیزیولوژیکی، هر بخش از مغز وظیفه مشخصی را بر عهده دارد و استدلال، منطق، ریاضی و … در بخش کورتکس مغز پردازش می شود، اما مدیریت ارتباطات با جامعه، ارتقای احیایات نسبت به افراد جامعه و … در بخش حسی مغز قرار دارد. در بخش عقلی و منطقی با عدد و رقم و مجهولات سر و کار داریم، اما در بخش مغز احساسی منطق و … جایگاهی ندارد و موضوعات حسی که بر پایه تداعی و خاطره ها استوار است فعال می گردد.
وی با طرح یک مثال گفت: برخی افراد خاطره بدی که از یک شخص در یک استان تجربه کرده اند، برای همه عمر به کل مردم آن استان تعمیم می دهند و در حوزه روابط سیاسی نیز همین مساله ممکن است روی تعامل با کشورهای دیگر (بر اساس تجربه های موجود از گذشته) اثر بگذارد و در نتیجه شکست هایی که افراد در زندگی شخصی با انها روبرو می شوند می تواند روی عقل احساسی آنها اثرات بدی بر جای بگذارد.
دکتر سریع القلم با اشاره به این که مغز عقلی به دنبال استدلال است و تشکیک کننده می باشد، گفت: بر خلاف آن، مغز احساسی توجیه گراست. مغز عقلی برای حل مسایل به زمان نیاز دارد ولی مغز احساسی نیازمند زمان نیست و در نتیجه افراد در شرایط خاص عصبی شده و یا پرخاش می کنند و رفتاری از خود بروز می دهند که در شرایط عادی از منظر مغز عقلی آنان قابل پذیرش نیست و دیگران هم از او انتظار بروز چنین رفتاری ندارند.
به گفته این استاد دانشگاه، تقویت هوش احساسی در افراد نیازمند چند مولفه است: نخست این که افراد برای کنترل رفتارهای ناشی از عصبانیت، خشم، ترس و … باید شناخت کافی از خود پیدا کنند و در این مسیر بهترین روش آن است که درباره خودتان بنویسید. موضوع دوم، شناخت از دیگران است. آگاهی نسبت به همسر، فرزند، همکار، همسایه، جامعه و … به ما کمک می کند آستانه حساسیت ها و نوع آن را در دیگران تشخیص داده و روش های برخوردر با آنها را در خود تقویت کنیم.
مساله سوم این است که تکانه ها و محرکه ها را تا چه میزان می شناسیم و اساسا محرکه ها چیستند؟ چه چیزی ما و دیگران را به ستوه می آورد و یا محرک های ما را فعال می کند؟ موضوع بعدی توان انطباق ما با شرایط سخت است که باید شناسایی و تقویت شود. این که در شرایط استرسی چه واکنشی ممکن است از خود نشان دهیم و در نهایت ضرورت دارد کارکردهای اثرگذاری اجتماعی را در خود تقویت کنیم.
این پژوهشگر توسعه در ادامه رازهای تقویت هوش حسی را در مسیر ارتقای ظرفیت های شخصی و ارتباط با دیگران برشمرد: خودآگاهی، همدلی، مدیریت احساسی، مهارت های غیرکلامی، داشتن دیدگاه مثبت به زندگی، بهبود روش های حل تعارضات با دیگران، بهبود تعاملات جمع گرایانه، درک مناسب از دیگران، افزایش میزان هماهنگی با سایرین، بهبود توان معاشرت با افراد، بهبود کنترل تکانه ها و محرک ها، بهبود مقابله با اظطراب.
وی در باب «توسعه ارتباط با سایرین» نیز به راهکارهای زیر اشاره کرد:
افزایش حساسیت ها به احساسات دیگران
بهبود کنار آمدن با مشکلات
افزایش عزت نفس
افزایش اجتماعی بودن
روش های مقابله با ترس، نفرت، حس پشیمانی، حسرت و دل شکستگی
روش های مقابله با خشم، اندوه، هتک حرمت، خصومت، تردید، دلواپسی
روش های مقابله با پرخاش، تنهایی، نگرانی، زودرنجی، ناامیدی و حیرت.
دکتر سریع القلم در ادامه با گریزی به سخنی از دکتر دینانی، فیلسوف نامدار که معتقدند کل خلقت روی ستون صداقت ایستاده و سایر موضوعات فرعیات هستند افزود: جامعه ای که بر اساس صداقت استوار است جامعه ای موفق است، اما در جامعه ایران بسیاری از چالش ها ناشی از عدم شفافیت، تفاوت در ظاهر و باطن افراد جامعه و چندوجهی بودن ابعاد شخصیتی جامعه است.
وی با طرح این سوال که آیا افرادی که در زندگی IQ بالاتری دارند موفق ترند یا آنان که EQ بالاتری دارند؟ گفت: قطعا برای موفقیت باید سطوحی از هر دو را دارا بود، اما ان چه بیشتر اهمیت دارد توانایی ایجاد هارمونی بین این دو است و برای این امر باید روش حرف زدن با دیگران ، روش اعتراض، روش کنترل تکانه ها، هم صحبتی با دیگران در هنگام خشم با تکیه بر روش های مدنی، به تاخیر انداختن خواسته ها و لذت های آنی و کنترل آنها، همدردی با دیگران و امیدوار بودن را فرا گرفت . باید کنترل عصبانیت و واکنش برانگیزی را آموخت و دیگران را به خوبی فهمید؛ این که چگونه فکر می کنند، چگونه خود را ابراز می کنند، چگونه با ما ارتباط برقرار می کنند و چگونه تصمیم می گیرند.
وی در بخش دیگری از سخنرانی خود به موضوع هوش عاطفی در مدیریت پرداخت و با بیان این که در دنیای هوش مصنوعی، دنیای مجاز و پیشرفت های دیجیتالی، انسان ها کمتر از گذشته زیر بار اقتدارگرایی می روند افزود: این قاعده می تواند در خانواده، محیط کار و در جامعه مصداق داشته باشد و در این باره باید گفت امروزه مدیریت در جهان نه بر مبنای هوش عاطفی عمودی، بلکه بر اساس هوش عاطفی افقی است و حتی حکمرانان نیز در جهان بر همین مبنا رفتار می کنند و وقتی می بینیم نخست وزیر یک کشور با دوچرخه و یا مترو در میان مردم در رفت و آمد است، ناشی از همین شیوه می باشد.
دکتر سریع القلم در این باره به چند فکت مشخص اشاره کرد و گفت:
  • امروزه افرادی که با آنها در تعامل هستیم، اعم از افراد جامعه، اعضای خانواده، همکاران ما علاقمند به مشارکت در تصمیمات از طریق مشورت گرفتن هستند و در سازمان ها، مدیران باید زیرمجموعه های خود را بفهمند و انگیزه های حرکتی را در آنان ایجاد کنند.
  • رهبری در یک سازمان آن است که چه کاری را انجام دهیم، نه این که خود را به چه شکلی در معرض نمایش و معرفی افراد سازمان قرار دهیم.
  • مهم است مدیران و رهبران سازمان، چگونه دیگران را وارد دایره خود می کنند. برای این منظور باید با سایرین منافع مشترک تعریف کرد، نه این که مدیران تلاش کنند دیگران را شبیه خودشان کنند.
  • در حکمرانی نیز وضعیت بر همین منوال است و در صورتی که حاکمان برای جامعه استانداردهای رفتاری تعریف کنند، غالبا جامعه در برابر این استانداردها از خود مقاومت نشان می دهند.
  • کلیدی ترین کار رهبری در سازمان ها توجه به احساسات و روحیات دیگران است.
  • مدیریت یعنی توزیع آثار ناشی از یک تصمیم و رفتار مدیر در بین همکاران. زمانی که مدیر از یک همکار عیادت می کند، این رفتار در کلیت ساختار مجموعه و کارکنان اثرگذار است.
  • مدیریت یک سازمان باید بین افراد یک سازمان حس های خوب ایجاد کند و باعث نزدیکی افراد سازمان به هم شود.
  • بدون هوش عاطفی، مدیر می تواند مدیریت کند، اما رهبری نه.
  • از پیچیده ترین مسایل سازمان نحوه حل مشکلات توسط تصمیم گیران سازمان است که این موضوع در خانواده و در ارتباط جامعه و حکمرانان نیز مصداق دارد.
  • بسیار مهم است که چگونه رهبران سازمان، همکاران خود را وارد مدار حسی خود می کنند و چگونه یک مدیر با اعتماد، کارآمدی سیستم را افزایش می دهد و این امر به EQ مدیر و سازمان مرتبط است.
  • محیط کاری سازمان بسیار اهمیت دارد. مدیران بدخلق و عصبانی نمی توانند همکاران سازمانی را درک کنند و در نتیجه توسعه سیستم به مخاطره می افتد.
  • هفتاد درصد فضای سازمان تحت تاثیر حالات و رفتار مدیران است و در این رابطه فراموش نکنیم که: افراد جذب سازمان ها می شوند ولی مدیران را ترک می کنند.
  • نحوه تعامل مدیران سازمان با هم نیز بسیار اهمیت دارد و پیامدهای تعیین کننده ای برای سازمان دارد.
  • مدیران توانمند کسانی هستند که ذهن و قلبشان (مغز عقلی و مغز عاطفی) آنها با هم هماهنگ است. عقل و ریاضیات کافی نیست و مدیران، امیدواری، توجه و علاقه برای همکاری را در سازمان با اتکا به EQ خود ایجاد می کنند.
  • امروزه کاریزما در جهان کمرنگ شده است. افراد خود را بالاتر از دیگران نمی بینند و همه برای یادگیری از هم آمده اند.
این پژوهشگر توسعه در ادامه سخنرانی خود با بیان این که تقویت مغز حسی نیازمند تمرین و تکرار است گفت: برای مقابله با نگرانی، ترس، خشم و … باید به صورت مداوم تمرین کرد و باید گفت: در یک سازمان نیز رهبری سازمان سر کلاس های درس آموزش داده نمی شود و خصلت هایی را شامل می شود گه ابتدا به ساکن نیازمند آگاهی است و پس از آن به تمرین و ممارست احتیاج دارد.
دکتر سریع القلم در ادامه با بیان این که EQ چهار مرحله دارد این مراحل را برشمرد؛ آگاهی از خود، مدیریت خود، آگاهی از محیط های جامعه و مدیریت ارتباط با سایرین. به گفته وی خودآگاهی، شامل آگاهی از حس ها و حالات خود و ارزیابی دقیق از خود و اعتماد به نفس در کنار یادگیری از اشتباهات گذشته و رعایت حریم خصوصی دیگران است.
وی در ارتباط با اختلالات EQ در افراد نیز به سه مورد اشاره کرد:
  • برخی توانایی بیان احساسات خود را اعم از ترس، خشم، خوشحالی، غم و … ندارند.
  • تبدیل شدن ناراحتی های روحی بخ ناراحتی جسمی (مثل تغییر رنگ چهره، لرزش دست و … در هنگام غلیان احساسات)
  • باقی ماندن در گذشته و مشکلاتی که در گذشته تجربه کرده ایم.
دکتر سریع القلم در نهایت با معرفی کتاب هنر جنگ به بخشی از این کتاب اشاره کرد و گفت: هنر آن نیست که صد بار با کسی بجنگید و هر صد بار او را شکست دهید، بلکه هنر آن است که دشمن خود را با مهارت های خود شکست دهید. با توانمندی های عاطفی خود، هوش، حوصله و … رقیب خود را مهار کنید.