نیروی کار جهان با چالشهای متعددی در پاسخ به فرصتها و تهدیدهای ناشی از هوش مصنوعی (AI) روبرو است، از الزام به حداقل رساندن جابجایی گرفته تا پرورش نیروی کار با مهارتهای بنیادی، تنوع فکری و چابکی فنی برای پیشبرد و تسریع سرعت نوآوری. برای سیاستگذاران، این چالشها نیازمند یک پاسخ هماهنگ است که به دنبال به حداقل رساندن آسیب ها به کارگران در مشاغل مختل شده توسط فناوری و در عین حال به حداکثر رساندن مزایای بکارگیری این نیروها باشد.
این در حالی است که باید در نظر داشت ناشناختههای گستردهای در ارتباط با فناوری های جدید وجود دارد، از جمله سرعت پیشرفت هوش مصنوعی، محدودیتهای قابلیتهای آن، ظهور کاربردهای جدید، مقیاسپذیری سیستمهای مبتنی بر هوش مصنوعی و پیشرفتها یا محدودیتهای بالقوه در قدرت محاسباتی و بهرهوری انرژی که همه اینها مستقیماً بر نحوه تکامل مشاغل، مهارتهای مورد تقاضا و نحوه سازگاری کارگران با بازار کار به سرعت در حال تغییر، تأثیر خواهند گذاشت.
در این رابطه the century foundation اخیرا در گزارشی به بررسی موضوع ارتباط بین نیروی انسانی و پیشرفت های تکنولوژیکی پرداخته است که برای سیاست گذاران و صنعتگران می تواند مفید باشد و در ادامه ترجمه کامل این گزارش منتشر می شود.
اخیرا، رئیس جمهور ایالات متحده یک فرمان اجرایی با عنوان «پیشبرد آموزش هوش مصنوعی برای جوانان آمریکایی» را صادر کرد که نشان دهنده تشخیص این امر است که هماهنگی ملی برای آمادهسازی دانشآموزان و کارگران برای یک اقتصاد مبتنی بر هوش مصنوعی ضروری است. در حالی که رئیس جمهور بایدن رویکردی پیشگیرانهتر برای تنظیم هوش مصنوعی اتخاذ کرد، دولت ترامپ قصد خود را برای پیشرفت این فناوری به عنوان وسیلهای برای همگام شدن با رقبای جهانی، به ویژه چین، نشان داده است.
واقعیت آن است که با محدودیتهای نظارتی کمتر، استقرار سریع هوش مصنوعی احتمالاً شکل بازار کار را سریعتر از آنچه پیشبینی میشد تغییر میدهد؛ تغییری که بر ضرورت آمادهسازی کارگران برای یک اقتصاد متفاوت، خودکارتر و دیجیتالیتر تأکید میکند.
بر همین مبنا رهبران آموزش و نیروی کار باید واکنشهای سریعتری از خود نشان دهند. نکته مهم این است که این حوزه باید در زمانی این کار را انجام دهد که دولت توانایی لازم را برای اجرای یک استراتژی منسجم هوش مصنوعی داشته باشد و تلاشها برای اطمینان از رسیدن منابع آموزشی و تربیتی هوش مصنوعی به جوامعی که در حال حاضر در معرض خطر عقب ماندن در بازار کار آینده هستند افزایش یابد.
اختلال، سازگاری و نقش تخصص انسانی
ادغام سریع هوش مصنوعی در نیروی کار، چالشهای قابل توجهی را به ویژه در مورد جابجایی شغلی، توسعه مهارتها و قطبی شدن بازار کار ایجاد میکند. هوش مصنوعی در حال متحول کردن صنایع در سراسر اقتصاد جهان است، به طوری که شرکتها سیستمهای هوشمندی را ادغام میکنند که کارایی، دقت و تصمیمگیری را افزایش میدهند. روند رو به رشد در بازار کار نشان میدهد که هوش مصنوعی با افزایش کارایی، بهرهوری کارگران با عملکرد بالا (یعنی کسانی که به طور مداوم بالاتر از انتظارات برای نقش خود عمل میکنند) را افزایش میدهد، در حالی که کارگران با عملکرد پایین (در تمام سطوح) را تهدید میکند. این پویایی به طور فزایندهای نقشها را در مشاغل قطبی میکند و شکاف بین کسانی که کارشان توسط هوش مصنوعی تکمیل میشود و کسانی که وظایفشان ممکن است توسط آن جایگزین شود را افزایش میدهد.
این الگو در سراسر جوامع نیروی کار در حال ظهور و بروز است که نحوه انجام کار و اینکه چه کسی بهترین موقعیت را برای موفقیت دارد، تغییر میدهد. در تولید، پیشرفتهای مبتنی بر هوش مصنوعی فراتر از اتوماسیون سنتی پیش میروند و هوش مصنوعی را قادر میسازند تا وظایف پیچیده تولید را مدیریت کند، کنترل کیفیت را بهبود بخشد و فرآیندهای عملیاتی را بهینه نماید. سیستمهای مبتنی بر هوش مصنوعی اکنون میتوانند نقصها را بهتر از انسانها تشخیص دهند، خرابی تجهیزات را از طریق تجزیه و تحلیل عملکرد در زمان واقعی پیشبینی کنند و مدیریت زنجیره تأمین را برای به حداقل رساندن ضایعات ساده کنند. با این اوصاف، هوش مصنوعی هنوز به نظارت انسانی نیاز دارد؛ به عنوان مثال، تشخیص نقص بیش از حد دقیق میتواند با علامتگذاری قطعاتی که هنوز کاربردی هستند، تولید را کند کند و انسان را ملزم به کالیبراسیون مجدد برای ایجاد تعادل بین دقت و کارایی عملی میکند.
یکی دیگر از حوزههایی که هوش مصنوعی در حال تغییر آن است، کدگذاری است. از اوایل دهه ۲۰۰۰، کدنویسی به عنوان معادل قرن بیست و یکم یک شغل خط تولید ظهور و مسیری را برای اشتغال با کیفیت بالا برای کارگرانی با مدارک تحصیلی زیر دیپلم فراهم کرد. این نقشها برای کارگران نسل هزاره که به دنبال استقلال، انعطافپذیری و تحرک رو به بالا در اقتصادی که به طور فزاینده دیجیتالی میشود، بسیار جذاب بودند.
اما حالا شرایط تفاوت جدی پیدا کرده است. برخلاف اکثر پیشرفتهای فناوری دیگر تا به امروز، اتوماسیون مبتنی بر هوش مصنوعی علاوه بر آن که مشاغل کارگرانی را که فاقد آموزش یا تحصیلات قابل توجه هستند، تهدید میکند، بلکه به عملکردهای پیچیده شغلی که به طور سنتی نیاز به سالها آموزش پیشرفته و آموزش تخصصی داشته اند، نیز تجاوز میکند. به عنوان مثال، در رادیولوژی پزشکی، تجزیه و تحلیل تصویربرداری مبتنی بر هوش مصنوعی اکنون میتواند ناهنجاریها را در اشعه ایکس، MRI و سیتیاسکن با سطحی از دقت تشخیص دهد که با رادیولوژیستهای انسانی (که برای اخذ گواهینامه به حدود سیزده سال آموزش پس از دبیرستان نیاز دارند) رقابت میکند یا حتی از آنها پیشی میگیرد. به طور مشابه، در حسابداری، الگوریتمهای هوش مصنوعی و یادگیری ماشینی در حال متحول کردن تجزیه و تحلیل مالی، تشخیص تقلب و حتی پیشبینی روندهای مالی آینده هستند.
این تحولات نشاندهنده یک تغییر اساسی در بازار کار در صنایع مختلف است. در حالی که بعید است هوش مصنوعی نیروی کار انسانی را در هیچ بخشی کاملاً منسوخ کند، میتواند با خودکارسازی وظایف سطح پایین و تکراری، فشردهسازی نردبانهای شغلی و تغییر شکل تقاضا برای تخصص انسانی در زمینههای مختلف، مسیرهای شغلی سنتی را از بین ببرد.
با این حال همچنان که هوش مصنوعی به تحول در حوزه نیروی کار ادامه میدهد، یکی از مهارتهایی که احتمالاً به طور فزایندهای ضروری میشود، تفکر انتقادی و قضاوتی است. در حالی که هوش مصنوعی در پردازش حجم عظیمی از دادهها و شناسایی الگوها برتری دارد، فاقد توانایی اعمال قضاوت انسانی، زیر سوال بردن فرضیات و پیمایش پیچیدگیهای اخلاقی است. با به دست گرفتن وظایف تحلیلی معمول توسط اتوماسیون، ظرفیت ارزیابی بینشهای تولید شده توسط هوش مصنوعی، تفسیر زمینههای ظریف و تصمیمگیری آگاهانه بسیار مهم خواهد بود. بدون مهارتهای استدلال تحلیلی، سازمانها در معرض خطر اجرای کورکورانه توصیههای مبتنی بر هوش مصنوعی، تقویت سوگیریها یا استفاده نادرست از اتوماسیون به روشهایی هستند که میتواند عواقب ناخواستهای داشته باشد.
در یک اقتصاد مبتنی بر هوش مصنوعی، کسانی که میتوانند انتقادی فکر کنند – ارزیابی، اصلاح و هدایت خروجیهای هوش مصنوعی – احتمالاً در بهترین موقعیت برای پیشرفت قرار دارند. با سرمایهگذاری آگاهانه در برنامههای آموزشی و تربیتی که مهارتهای مکمل انسان و هوش مصنوعی – مانند تفکر انتقادی، استدلال اخلاقی و تخصص در حوزههای مختلف – را پرورش میدهند، سیاستگذاران نه تنها میتوانند افراد را برای سازگاری توانمند سازند، بلکه میتوانند پتانسیل اقتصادی گستردهتری را نیز آزاد کرده و تضمین کنند که هوش مصنوعی به نیرویی برای رفاه مشترک تبدیل میشود، نه نابرابری عمیقتر.
توصیههای سیاستی برای آمادهسازی نیروی کار
با توجه به این واقعیت جدید، سیاستگذارانی که به دنبال مقابله با چالش آمادهسازی نیروی کار برای مواجهه با هوش مصنوعی هستند، باید بر سه هدف اصلی تمرکز کنند:
اول، قانونگذار باید هدف خود را آمادهسازی مربیان برای تدریس در جهانی قرار دهد که هوش مصنوعی ابزاری معتبر برای دانشآموزان در تمام زمینههای موضوعی باشد. همانطور که سیستم آموزشی زمانی استفاده از ماشینحساب، اینترنت و … را مورد بحث قرار داد و در نهایت پذیرفت، اکنون باید هوش مصنوعی را به عنوان ابزاری مشروع و اجتنابناپذیر برای یادگیری به رسمیت بشناسد.
این به معنای تجهیز مجدد چارچوبهای آموزشی و ارزیابی برای کمک به دانشآموزان برای ادغام و بهرهبرداری مناسب از این فناوری به عنوان بخشی از ابزار کار است؛ بر این اساس ایجاد مکانیسمی برای دستیابی به این هدف، برای مربیان از پیشدبستانی تا آموزش عالی ضروری است.
برای این منظور دولت ها باید کمیته هایی را در وزارت آموزش و پرورش، وزارت آموزش عالی، موسسات فنی و حرفه ای، وزارت کار و … به وجود آورند تا از ایجاد و ارائه برنامه درسی آموزشی و همچنین حضور مربیان در دورههای آموزشی حمایت کند. ایجاد منابع مالی اختصاصی، ایجاد استراتژی برای ارتقای مهارت مربیان و آمادهسازی آنها برای ادغام هوش مصنوعی در کلاسهای درس، اطمینان از این که دانشآموزان قبل از ورود به بازار کار، نحوه استفاده از فناوریهای پایه مبتنی بر هوش مصنوعی را میدانند و … در این مسیر ضروری است.
دوم، قانون باید بر توسعه مسیرهای آموزشی تمرکز کند تا طیف وسیعی از استعدادهای لازم برای استفاده از فناوری هوش مصنوعی را فراهم سازد. این میتواند شامل تمرکز ویژه بر سطح مدرک کاردانی باشد که میتواند تنوع در نیروی کار هوش مصنوعی را افزایش دهد.
سوم، سیاست باید با برنامهای برای کمک به نیروی کار در یادگیری نحوه ادغام هوش مصنوعی در مشاغل موجود و کاهش تأثیر جابجایی در مقیاس بزرگ تدوین شود. همانطور که در بالا ذکر شد، هوش مصنوعی نه تنها میتواند وظایف روتین، تکراری و مبتنی بر قانون را که به طور سنتی در برابر اتوماسیون آسیبپذیر بودهاند، مختل کند، بلکه مشاغلی را که در گذشته تا حد زیادی در برابر اختلال ناشی از فناوری مصون بودهاند، نیز مختل کند. این احتمال وجود دارد که سرعت و مقیاس اختلال از توانایی کارگران برای آموزش مجدد مهارتها از طریق روشهای سنتی پیشی بگیرد و این امر بر نیاز به حمایت استراتژیک که کارگران را قادر میسازد تا از هوش مصنوعی برای افزایش بهرهوری و سازگاری خود استفاده کنند، تأکید دارد.
برای دستیابی به این هدف، سیاستگذاران باید بر رویکردهایی تمرکز کنند که کارفرمایان را در اوایل فرآیند پذیرش فناوری درگیر میکند. به عنوان بخشی از این استراتژی، آنها میتوانند نقشهای رسمی برای اتحادیهها و سایر گروههای کارگری تعیین کنند و مکانیسمهایی را در نظر بگیرند که شرکتها را تشویق میکند تا کارگران موجود را برای نقشهایی با استفاده از فناوریهای خودکار جدید آموزش دهند، نه اینکه آنها را جایگزین کنند.
در این بین برای کمک به کارگران فعلی در مسیر سازگاری و پیشرفت در این چشمانداز به سرعت در حال تغییر، دولت ها میتوانند یک صندوق آموزش کارگران را تحت قانون نوآوری و فرصت های نیروی کار ایجاد کنند تا کارگرانی را که به دلیل هوش مصنوعی با جابجایی مواجه هستند، ارتقا یا تغییر مهارت دهد.
این صندوق که مشابه صندوق مهارتهای حیاتی صنایع حیاتی آمریکا (A Stronger Workforce For America’s Critical Industry Skills Fund) عمل میکند، میتواند هم برای توسعه و هم برای ارائه آموزش مورد استفاده قرار گیرد. برای تشویق مشارکت گسترده، میتوان دورههایی را به کارگرانی که در حال حاضر شاغل هستند، ارائه داد. از فرصت های این صندوق همچنین میتوان برای ارائه کمک هزینه به کارگران بیکار در برنامههای آموزشی استفاده و ایالتها میتوانند قوانین بیمه بیکاری خود را اصلاح کنند.
نگاهی به آینده
به نظر میرسد هوش مصنوعی یک نیروی دگرگونکننده و مخرب است که آماده فعالیت در مقیاسی است که جهان از زمان انتشار اینترنت در حوزه عمومی، آن را ندیده است. با این حال، با توجه به پتانسیل آن برای تغییر اساسی الزامات دانش و مهارت در سراسر بازار کار، واضح است که جهان به یک رویکرد سیاست ملی برای کاهش تهدیدها و به حداکثر رساندن مزایای بالقوه هوش مصنوعی نیاز دارد.